اومدم بنویسم که بلاخره مسئله رو حل کردم
چجوری ؟ نمیدونم
ولی حل شد
یه جورایی رمز حل مسئله در پررو بودن، حرف زدن و سرکش شدن بود
اینجوری از حالت مظلوم بودن خارج شدم و دیگه اجازه ندادم ظلمی صورت بگیره و مسئله حل شد
خانم سر به هوا...برچسب : نویسنده : 1sarbehavaa29 بازدید : 47
غمگینم.نفسم تو سینه سنگین شده.
دلیل دیگه ای نداره.همون دلیل همیشگی.
با حسرت به عسکهای دو نفره ى دوستام نگاه میکنم قلبم تیر میکشه. باورم نمیشه این منم که زندگیم اینچنین ریده شده.بزرگترین حسرت زندگیم عشقه.بزرگترین جای خالی زندگیم عشقه.
تنهاییاتو بغل کن دختر.دووم بیار شاید روزای بهتری هم اومدن.
خوبیش اینه که وقتی مردم یادم نمیاد چقدر زنده موندن سخت بود.
خانم سر به هوا...
برچسب : نویسنده : 1sarbehavaa29 بازدید : 78
بله غمگینم.دلم از حجم این غم پاره پاره س.نشستم آهنگ گوش دادم گریه کردم و اومدم که بنویسم.
میدونی هرکاری میکنم میبینم نمیتونم عاشق کسی باشم که نبودم.که نخواستم.نمیتونم خوشحال باشم وقتی جسم و روحم یکجا نیستن.
توی سال جدید تصمیم گرفتم سمت چیزهایی برم که بیشتر خوشحالم میکنه.انقد برم تا به خودم برسم...
خانم سر به هوا...برچسب : نویسنده : 1sarbehavaa29 بازدید : 80
برچسب : نویسنده : 1sarbehavaa29 بازدید : 87
برچسب : نویسنده : 1sarbehavaa29 بازدید : 78
به نظرم بهتره حساسیت به خرج ندم,چند تا بذر میکارم هرکدومش سر از خاک بیرون دراورد عب نداره.اجازه میدم مسیر زندگیمو سرنوشت مشخص کنه.تا چی پیش بیاد...
خانم سر به هوا...
برچسب : نویسنده : 1sarbehavaa29 بازدید : 68
برچسب : نویسنده : 1sarbehavaa29 بازدید : 63
دلم میخواد بمیرم
اما دلم برای پسرم تنگ میشه میخوام بزرگ شدنشو ببینم.اما بزرگ کردنش زحمت زیادی داره.اعصابم دیگه نمیکشه سرم درد میکنه.
قدیما میخواستم یکی باشه که درکم کنه و حرفامو بفهمه,اما الان دیگه نمیخوام.حوصله ی هیچکسو ندارم
خانم سر به هوا...برچسب : نویسنده : 1sarbehavaa29 بازدید : 70
به قولی خسته تر از اونم که بخوام خودمو به کسی یاد بدم.
همینکه اینجا بنویسم و کسی نخونه برام کافیه.
انتظارشو نداشتم ولی فهمیدم حتی کسایی که رفیق میدونستمشون اونقدا منو جدی نمیگیرن یا منو رفیقشون نمیدونن...
یکی یکی آدمها از من دور میشن و من دیگه حوصله ى آدمهای جدید ندارم.
خانم سر به هوا...برچسب : نویسنده : 1sarbehavaa29 بازدید : 69
گذشته از خستگی,غمگینم.سخته دست تنها بچه بزرگ کردن.سخته بی مهری رو هی تحمل کردن هی تحمل کردن هی تحمل کردن.البته خودم خواستم که تحمل کنم.گله ای نیست.
این روزا انقد خسته ام که حتی نای بازار رفتن هم ندارم.وگرنه خیلی وقته میخوام کتابخونه ثبت نام کنم یا حد اقل دوتا کتاب بخرم.کناب آرومم میکنه.قبلا آشپزی رو همدوست داشتم ولی الان انقد خسته م که نای هیچ کاری ندارم.
خانم سر به هوا...
برچسب : نویسنده : 1sarbehavaa29 بازدید : 57